10 شب است که با چشم و دلی خونین حماسه آفرینی عشق را به تماشاییم ، 10 پله را با هم آمده ایم و هر شب در کربلا بوده ایم و با عاشورائیان و گو اینکه هر چه داستان کربلا را بشنویم هر روز روایت تازه ایست این فصل .
این فصل را با من بخوان ، باقی فسانه است
این فصل را بسیار خوانده ام ، عاشقانه است
سیاهی دیدیم و سپیدی ، حق و باطل ، زشت و زیبا اما آنچه که بعد از ظهر روز دهم سال 61 هجری برایمان مانده است جز این نیست :"ما رایت الا جمیلا"
10 شب است که جز زیبایی نمی بینیم ، صبر را ، عظمت و قدرت روح را ، شجاعت و ایثار را ، برادر بودن و خواهر بودن را ، اطاعت و فرمانبری را ، هرشب عهدی بسته ایم و قرار گذاشته ایم که فاصله مان با عاشورا و مولایمان کمتر بشود تا مهیای روزی بشویم که همچون مولایمان لبیک گو باشیم ندای مولایمان مهدی (عج)